نوشته‌ها

سه بچه خوک: متن انگلیسی، ترجمه فارسی، لغات جدید

مقدمه

داستان سه بچه خوک ما را به یاد ضرب‌المثل “نابرده رنج، گنج میسر نمی‌شود” و یا “هرچه بیشتر پول بدهی همانقدر آش می‌خوری” می اندازد. برای رسیدن به بهترین هدف باید بیشترین تلاش را انجام دهی. با مقاله جدید پارسیان ادیب همراه شوید:

متن انگلیسی سه بچه خوک

The Three Little Pigs

Once upon a time there was a Mama pig and three little pigs.

One day Mama pig said to them, “you are old enough to build your own houses”.

The first pig built a house of straw.

He said: “Now the wolf can’t come and catch me and eat me”.

The second pig built his house with sticks, stronger than the first pig’s house. He said: “Now the wolf can’t come and catch me and eat me”.

The third pig built his house with bricks. Stronger than the second pig’s house. He said: “Now the wolf can’t come and catch me and eat me”.

Next day the wolf came to the house made of straw. The wolf knocked at the door and said: “Little pig, little pig, let me come in.

“I will not let you come in” said the little pig.

Then I will huff and puff and blow your house away, said the wolf. So he huffed and puffed. The house of straw fell down and the wolf ate up the first little pig.

Next day the wolf came to the house made of sticks. He knocked at the door and said: “Little pig, little pig, let me come in.

“I will not let you come in” said the little pig.

Then I will huff and puff and blow your house away, said the wolf. So he huffed and puffed and blew the house away. The house of sticks fell down and the wolf ate up the second little pig.

Next day the wolf came to the house made of bricks. Little pig, little pig, let me come in.

“I will not let you come in” said the little pig.

Then I will huff and puff and blow your house away, said the wolf. The big bad wolf tried to huff and puff and blow the house down, but he couldn’t.

He kept trying for hours but the house was very strong. He tried to enter through the chimney but the clever third little pig boiled a big pot of water and kept it below the chimney. The wolf fell into it and died.

ترجمه فارسی سه بچه خوک

روزی روزگاری یک مامان خوک و سه خوک کوچک بودند.

یک روز مامان خوک به آنها گفت: “شما به اندازه کافی بزرگ شدید که بتونید خانه های خود را بسازید”.

اولین خوک خانه ای از کاه ساخت.

گفت: حالا گرگ نمی تواند بیاید مرا بگیرد و بخورد.

خوک دوم خانه اش را با چوب ساخت، محکم تر از خانه خوک اول. گفت: حالا گرگ نمی تواند بیاید مرا بگیرد و بخورد.

خوک سوم خانه خود را با آجر ساخت. قوی تر از خانه خوک دوم گفت: حالا گرگ نمی تواند بیاید مرا بگیرد و بخورد.

روز بعد گرگ به خانه ای که از کاه ساخته شده بود آمد. گرگ در زد و گفت: خوک کوچولو، خوک کوچولو، بگذار بیام داخل.

خوک کوچولو گفت: “نمیذارم وارد بشی.”

گرگ گفت: بعد من هوف می کنم و پوف می کنم و خانه ات به هوا خواهد رفت (نابود خواهد شد).

بنابراین او هوف کرد و پوف کرد. خانه کاه فرو ریخت و گرگ اولین خوک کوچک را خورد.

سه بچه خوک

روز بعد گرگ به خانه چوبی آمد. در زد و گفت: خوک کوچولو، خوک کوچولو، بگذار بیام داخل.

خوک کوچولو گفت: “نمیذارم وارد بشی.”

گرگ گفت: بعد من هوف می کنم و پوف می کنم و خانه ات را نابود می کنم. پس هوف کرد و پوف کرد و خانه را منفجر کرد. خانه چوبی سقوط کرد و گرگ دومین خوک کوچک را خورد.

روز بعد گرگ به خانه آجری آمد. خوک کوچولو خوک کوچولو بذار بیام داخل

مرتبط مطالعه کنید:  داستان غاز تخم طلا 

خوک کوچولو گفت: “نمیذارم وارد بشی.”

گرگ گفت: بعد من هوف می کنم و پوف می کنم و خانه ات را ویران می کنم. گرگ بد بزرگ سعی کرد هوف و پوف کند و خانه را منفجر کند، اما نتوانست.

او ساعت ها به تلاش ادامه داد، اما خانه بسیار محکم بود. سعی کرد از دودکش وارد شود اما خوک سوم کوچک باهوش یک دیگ بزرگ آب جوشاند و آن را زیر دودکش نگه داشت. گرگ داخل آن افتاد و مرد.

vocabulary

کلمات جدید داستان سه بچه خوک

لغات جدیدترجمه
Pig خوک
straw کاه (پوشال)
sticks چوب
bricks آجر
knocked در زد
huff and puff هوف و پوف (فوت کردن )
blew the house away خانه ات کاملا ویران می شود.
fell down سقوط کردن، افتادن
chimney دودکش
pot دیگ

داستان چوپان دروغگو از Aesop: متن انگلیسی همراه با ترجمه فارسی

مقدمه

چوپان دروغگو اثری اجتماعی، اخلاقی و ماندگار است از ایزوپ (Aesop) که از نویسندگان اسلاوتبار یونان بود و قصه و افسانه می‌نوشت. طبق نوشته‌های هرودوت، ایزوپ هم دوره کوروش هخامنشی و برده‌ای از اهالی سارد بوده که بعدها صاحبش او را آزاد کرد. داستان چوپان دروغگو با اینکه یک افسانه کهن یونانی است اما تا قرن ۱۵ به زبان لاتین ترجمه نشده و بعدها در اروپا رواج پیدا کرده است. حکایت راستی و درستی و برتری صداقت بر دروغگویی.

با مقاله جدید پارسیان ادیب همراه باشید:

متن انگلیسی چوپان دروغگو

cry wolf

Every day, a shepherd boy sat on a hill watching the village sheep. His job was to make sure nothing bad happened to the sheep.

One day, the shepherd boy felt very bored sitting on the hill watching the sheep. Just for fun, he decided to play a trick on the people in the village. He took a great breath and cried out “WOLF! THE WOLF IS CHASING THE SHEEP!”

All the people in the village came running up the hill to help drive the wolf away. But when they arrived at the top of the hill, they found no wolf. The boy laughed at the sight of their angry faces.

چوپان دروغگو

“Don’t cry ‘wolf’, shepherd boy, when there is no wolf”, said the villagers. They went grumbling back down the hill.

The next day, the boy felt bored again while he was watching the sheep. He decided to try his trick again. He took a great breath and cried out “WOLF! THE WOLF IS CHASING THE SHEEP!”

 مرتبط مطالعه کنید: جوجه اردک زشت  

To his delight, all the people in the village came running up the hill again to help drive the wolf away. But when they arrived at the top of the hill, they found no wolf again. The boy just grinned and watched them go grumbling down the hill once more.

But one day, there was a real wolf prowling about his flock. The shepherd boy leapt up in alarm and cried out as loudly as he could, “WOLF!”

چوپان دروغگو

The people in the village thought he was trying to fool them again, and so they didn’t come. At sunset, everyone wondered why the shepherd boy hasn’t returned to the village with their sheep. The went up to the hill to find the boy. They found him crying. “There really was a wolf here! The flock as scattered! I cried out but no one came. Why didn’t you come? ”

An old man tried to comfort the boy as they walked back to the village. “We’ll help you look for the lost sheep in the morning, ” he said, putting his arm around the boy. But you have to realise that “nobody believes a liar even when he is telling the truth. ”

چوپان دروغگو

توضیحات

اصطلاح چوپان دروغگو به انگلیسی به معنی cry wolf است.

مترادف:

cry wolf: to give a false alarm of danger

چوپان دروغگو بودن، هشدار دروغ دادن

فایل ویدئویی داستان چوپان دروغگو را با زبان اصلی ببینید:

متن فارسی داستان چوپان دروغگو

یک پسر چوپان هر روز روی تپه ای می نشست و گوسفندان روستا را تماشا می کرد. وظیفه او این بود که مطمئن شود هیچ اتفاق بدی برای گوسفندان نیفتاده است.

یک روز، پسر چوپان از نشستن روی تپه و تماشای گوسفندان احساس بی حوصلگی کرد. تصمیم گرفت برای سرگرمی با مردمان روستا حیله سوار کند، نفس بزرگی کشید و فریاد زد: «گرگ! گرگ در حال تعقیب گوسفند است!»

همه مردم روستا دوان دوان به بالای تپه آمدند تا گرگ را فراری دهند. اما وقتی به بالای تپه رسیدند، گرگی در کار نبود. پسر با دیدن چهره های عصبانی آنها خندید.

چوپان دروغگو

اهالی روستا گفتند: «ای پسر چوپان، چوپان دروغگو نباش، وقتی گرگی در کار نیست». آنها با غر زدن از تپه برگشتند.

روز بعد، پسر در حالی که گوسفند را تماشا می کرد، دوباره احساس خستگی کرد. تصمیم گرفت دوباره نقشه‌اش را امتحان کند. نفس عمیقی کشید و فریاد زد: «گرگ! گرگ در حال تعقیب گوسفند است!»

برای خوشحالی او، همه مردم روستا دوباره دوان دوان به بالای تپه آمدند تا گرگ را فراری دهند. اما وقتی به بالای تپه رسیدند، گرگی را نیافتند. پسر فقط پوزخندی زد و آنها را دید که بار دیگر غرزنان از تپه پائین رفتند.

اما یک روز، واقعا یک گرگ در اطراف گله اش پرسه می زد. پسر چوپان با ترس از جا پرید و با بلندترین صدایی که در توانش بود فریاد زد: “گرگ!”

مردم دهکده فکر کردند که او می خواهد دوباره آنها را گول بزند و بنابراین آنها نیامدند. هنگام غروب همه نگران شدند که چرا پسرچوپان با گوسفندانش به روستا برنگشته است. آنها تپه را به دنبال پسر بالا رفتند و او را درحالیکه گریه میکرد یافتند. ” اینجا واقعا یک گرگ بود، گله را پراکنده کرد! من فریاد زدم اما هیچ کس نیامد. چرا شما نیامدید؟

پیرمردی سعی کرد پسر را در حالی که به روستا برمی‌گشتند، دلداری دهد. او در حالی که بازویش را دور پسر گرفت گفت: «ما به تو کمک می‌کنیم صبح به دنبال گوسفندان گمشده بگردی». اما باید توجه داشته باشید که «هیچ کس دروغگو را حتی وقتی راست می گوید باور نمی کند. ”

مرتبط مطالعه کنید:  داستان جک و لوبیای سحرآمیز  

vocabulary

کلمات جدید داستان چوپان دروغگو

ردیف لغات جدید ترجمه
۱ shepherd چوپان- شبان
۲ hill تپه
۳ trick حقه- حیله
۴ wolf گرگ
۵ chasing تعقیب
۶ grumbling غرغرکردن
۷ Flock گله
۸ Fool گول زدن
۹ Scattered پراکنده
۱۰ Comfort دلداری
۱۱ liar دروغ گو